در میان دهها مقصد روستایی ایران، گیلوان مکانی چشمنواز از توابع خلخال و در منطقه کوهستانی مشرف به ارتفاعات برفگیر و درههای ژرف قزلاوزن پنهان مانده است.
یادداشت همایون ذرقانی از این روستای از یاد رفته را میخوانید
کوههای بلندی چون “فلکه سینه”، “دوشی” گیلوان را احاطه کردهاند.
بافت تاریخی روستا، شامل کوچههای تو در تو و رودخانهای است که از میانه آن پیچ و تاب دارد.
این روستا محله هایی چون “نوده محله”، کیقباد محله، جیزه محله، کفان کوچه دارد.
مسیرهای دسترسی
این روستا چند مسیر دسترسی دارد. هم از ماسال و هم ماسوله به گیلوان راه دسترسی وجود دارد.
مسیر پونل به خلخال و اسالم به خلخال نیز بسیار چشمنواز است که در ورودی روستای “مجره” به سمت جنوب و منطقه شاهرود ادامه یافته و به گیلوان ختم میشود.
در میان درختان گردوی سر به آسمان ساییده، درختان آلبالو که در فصل بهار شکوفه باران شدهاند، مزرعهها و باغهای میوه نشان از آبادانی فراوان منطقه دارد.
این جا در ۴۵ کیلومتری شهرستان خلخال در منطقه شاهرود خلخال قرار دارد که از شرق به ماسال،
غرب به روستاهای شال و دیز، از شمال به شاندرمن و پونل و از جنوب به روستاهای جلالآباد، ماجلان و در نهایت ماسوله منتهی میشود.
گیلوان تنهاترین دهستانی است که در دو سوی رودخانهی قزلاوزن به صورت شمالی و جنوبی قرار گرفته که این خود مزیتی منحصر به فرد دارد.
میرزاکوچکخان به اینجا آمد
گیلوانیها شاهد واپسین لحظات زندگی میرزاکوچکخان جنگلی در این روستا بودند.
آنها از “ابراهیم شمس” پیر روستا یاد میکنند که چهطور میرزا در آذر ۱۳۰۰ شمسی با کائوک به طرف گیلوان آمد تا به خلخال برود.
در همین سفر، گردنهی برفگیر گیلوان در ۶ کیلومتری خلخال جان این مبارز را میگیرد.
به دستور سیدمظفر سجادی توسط شخصی به نام کرمبیک که سورچی بود بدن یخ زده میرزا از ییلاقات برفی ماسال به گیلوان منتقل میشود
که در فیلم سردار چنگل امیر قویدل با نقشآفرینی مرحوم ولیالله مومنی به آن اشاره میشود.
پس از چند روز افراد رضاشاه به گیلوان رسیده و بدن میرزا را برداشته و به سمت ماسال جرکت میکنند
که در روستای خانقاه گیلوان سر از تنش جدا و در همان مکان رها میشود.
اهالی گیلوان، بدن میرزا را غسل داده و در قبرستان قدیمی گیلوان دفن میکنند.
سالها بعد شخصی بنام یداله عینالهی قبر را شکافته و استخوانهای برجامانده را از قبرستان قدیمی گیلوان بیرون میکشد
و به دستور ارباب امامقلی ماسالی در گورستان شهر رشت (سلیمان داراب) دفن میشود. ا
ین روایتی است شفاهی که از پیران روستا نقل شده است.
آقای یعقوبی پیرمرد ۸۰ ساله در گفتوگو با ماهنامه سفر این موضوع را تایید میکند و میگوید:
میرزاکوچک خان جنگلی به شهادت بزرگان گیلوان، دوستان و رفقایی در این روستا داشت
از جمله بزرگ این روستا سیدمظفر سجادی.
منتهی در گدوک سرما امان میرزاکوچک خان را میگیرد و جان میسپارد و همزمان قشون رضاشاه از راه میرسند و باقی ماجرا را که میدانید.
بر سر در ورودی روستا هم تابلویی به چشم میخورد که نام میرزاکوچک خان بر آن نقش بسته تا یادآور پیوند گیلوان با واپسین دقایق زندگی میرزاکوچکخان باشد.
خانههای وهمآلود متروک
بسیاری از مکانها دیگر کارکردهای خود را از دست دادهاند.
از جملهاند دبستان و حمام عمومی روستا که حالا قفلی زنگزده بر آن خودنمایی میکند و به خانههایی متروک میماند.
هرچند که امروز رودخانهی زیبای آن نیز به واسطه کمآبیهای فراگیر، کمخروش است در جوار آن رودخانه،
کاشانههای متروک هنوز ستونهایی پهن و استواری دارند که بازماندههایی از سقفهای گلی را بر دوش خسته خود نگاه داشتهاند.
خانهها خالی از سکنه، در میان درختان سبز و سربهفلک کشیده بسیار به لوکیشن فیلمهای سینمایی میماند.
فضای وهمآلودی را برای بهرهبرداری یک فیلمساز تدارک میبیند.
کاش میشد تااین خانهها به طور کامل فرو نریختهاند بازسازی شوند
و برای اقامتهای گردشگران استفاده شود و به واسطه آن شاهد ماندگاری بیشتر اهالی روستا باشیم.
این روستا اما داستانهای دیگری هم دارد.
داستان امروزی گیلوان اما رخت بستن پیران و سالخوردگانی است که یکی پس از دیگری به دیار باقی شتافتهاند.
حالا فرزندهایشان که برخی شهرنشینهای متمولی هم هستند چندان دل به ترمیم خانه پدری نمیدهند.
کاشانهها به حال خود رها شدهاند. با این وجود اندک ساکنان گیلوان را در گوشه و کنار میتوان مشاهده کرد.
بهار در گیلوان
به دعوت دوستی گرامی، آقای داوود صباحی که کودکی خود را در این روستا سپری کرده و مدرسه میرفت، آخر هفتهای در فروردین امسال از تهران به قصد گیلوان شال و کلاه کردیم.
لطافت بهاری، خنکای کوهسار و برگهای تازهسبزشده درختهای گیلان و خلخال پرنشاط، طبیعی بود که شور این سفر را دوچندان میکرد.
در نگاهی اجمالی آزادراه قزوین – رشت و از آنجا به سمت فومن و ماسوله و سپس گیلوان فضای دسترسی مناسب و قابل قبولی از نظر جاده دارد.
به نزدیکیهای ماسوله که رسیدیم صف دو کیلومتری خودرو نزدیک به دو ساعت معطلمان کرد.
گمان بر این بود که این صف به دلیل بازدید گردشگران از ماسوله باشد،
زمانی که چشمانداز خانههای پلکانی از پاییندست دیده شد، دلیل ترافیک را فهمیدیم.
دکهای را در وسط جاده کاشته بودند تا از خودروهای عبوری پول بستانند.
فرقی نمیکرد شما برای دیدن ماسوله آمده باشید و یا قصد عبور به سمت خلخال را داشته باشید.
پرداخت این پول اجبار بود! چند نفری که صف طولانی خودرو را ایجاد کرده و موجبات خستگی بیشتر رانندگان را فراهم کرده بودند،
استدلال داشتند که این پول را میخواهند خرج ماسوله کنند.
هر چه فکر کردم این روش ستاندن پول و آزار رانندگان معقول و منطقی نیامد بیشتر موجبات سرخوردگی مسافران را فراهم میکند
و آدمی را به فکر وامیدارد که فرهنگ “سرگردنهگیری” ظاهرا قرار نیست از این مملکت رخت ببندد.
سبک و سیاق زندگی باقیماندگان
از ماسوله که گذشتیم تقریبا جاده پر پیچ و خمی را پشت سرگذاشتیم.
در برخی مسیرها آسفالت نبود. تعداد کمی خودرو از آن تردد میکرد.
پس از گذشتن از مسیر قله شاهمعلم، قلعه قدیمی خشتی گیلوان از دور پیدا شد.
وجود قلعه در هنگام ورود به گیلوان نشان از جایگاه راهبردی این منطقه دارد سابقه آن چندان مشخص نیست
اما هنوز آثار کاوش و و یا زیرورو کردنها برای یافتن چیزی قیمتی در پاییندست قلعه هویدا بود.
دور روزی را میهمان آقا سید محمد صباحی بودیم او به گرمی پذیرای ما بود و گیلوان را نشانمان داد.
خانه پدریاش را تقریبا به همان سبک سیاق سابق دستنخورده نگاه داشته است.
حتی دکانی که پدر مرحوم اقای صباحی در جوار خانه برپا داشته بود
و زمانی اجناس اهالی روستا را تامین میکرد با اجناس همان زمان به یادگار دارد.
دیوارهای خانه به اندازهای پهن است که سرما و یا گرما را در مواقع لازم نگاه میدارد.
آقا سید محمد شاخههای درختان گردو را نشانم میدهد که امسال سرما زده است.
او میگوید این پدیده به دلیل متروکه شدن روستا رخ داده است
چونکه در گذشته روستاییان گیلوان از “سل” یا همان فضولات حیوانی برای سوخت استفاده میکردند.
دود اجازه پایین آمدن سرما را نمیداد و به این ترتیب سرشاخههای درختان گردو در زمستان در امان بودند.
قبرستان تاریخی
گیلوان قبرستان قدیمی هم دارد. سنگ قبرهایی که تاریخی هستند و معلوم است که این سنگها بومی منطقه نیست.
برخی از این سنگها را از کربلا میآوردند و قدمت آن به سالهای دور برمیگردد.
در بالادست گیلوان روستایی به نام خانقاه استقرار یافته که آثار تاریخی و زیرخاکی از آن کشف شده است.
نردهها و فنسهای محافظ میراث فرهنگی خبر از کاوش در این منطقه میدهد.
یکی از بقایای کشف شده مربوط به وجود گورستان عصر مفرغ در این روستاست.
جاذبه های کوهنوردی گیلوان
جاذبههای گیلوان تنها به این موارد ختم نمیشود.
این منطقه ظرفیتهای ویژهای برای کوهنوردان و علاقهمندان به اقامت در طبیعت دارد.
آقای شهسواری که ۵۰ سال سن دارد، سالهاست کوهنوردان را به این منطقه راهنمایی میکند و درباره مسیرهای کوهنوردی تبحری یافته است: ٖ
“شش مسیر کوهنوردی روستای گیلوان برای کوهنوردان و علاقهمندان به طبیعت چشماندازهای بکر و لذت فراوانی پیش رو میگذارد.
مسیر نخست قله شاه معلم با شیب ملایم است.
مسیر دوم گیلوان به ماسال است که در طی آن ییلاقات بسیار زیبایی را مشاهده میکنند.
در مسیر سوم گیلوان به ماسوله را در دو روز میتوان پیمود که مسیر جنگلی بسیار زیبا همراه ییلاقات سرسبز است.
مسیر چهارم گیلوان به شاندرمن را پیشنهاد میکنیم که این مسیر هم ییلاقات خاطرهانگیزی دارد.
در مسیر پنجم از گیلوان به قله پلنگ خواب به زبان محلی پلنگا است که سرسبزی فراوان و صخرهی پرابهت آن شما را مسحور میکند.
در مسیر ششم قله منطقه مانند اقداغ و شیناسر و واردم هر کدام ویژگیهای مخصوص به خود را دارند.”
خانههای متروک گیلوان
سرسبزی این منطقه از اواسط اردیبهشت تا پایان تابستان دو چندان میشود
اما زمستانهای آن سختگذر است و تقریبا خالی از سکنه میشود.
دیار مهربانی
داوود صباحی که برای احیای بافت فرسوده روستا تلاش مستمری را دنبال میکند و تحقیقات فراوانی در این منطقه انجام داده است، گیلوان را دیار مهربانی میداند.
او میگوید در همه امور در گیلوان از زمانهای قدیم همه پیشقدم میشدند تا به خانواده عروس یاری برسانند.
حتی خانواده عزادار نیز از همراهی اهالی روستا بینصیب نمیماندند.
گورستان سنگی روستا ویژگی جالبی داشت و آن سنگهایی بود که به زبان عامیانه لت (سنگهای لایهلایه) میگفتند و درگذشتگان را به خاک میسپردند.
گیلوان سرشار از محبت، عشق و صفا و صمیمت بود و حالا به دلایل مختلف رسوم خوب از بین رفته و خاطرهای بیش نمانده است.
میدانیم که بعد از رفتن پیران و سالخوردگان بخش عمدهای از تاریخ آن بر باد خواهد رفت.
آقای صباحی میگوید این روستا چهرههای فرهیخته را به جامعه عرضه کرده است.
فرهیختگان روستا
از آن جملهاند سیدعباس سجادی مجری توانمند و موسیقیدانان، دکتر اسماعیل اصدقپور فوق تخصص جراحی و قلبی که یکی از بهترین جراحان قلب ایران است.
دکتر فرهاد سجادی استاد دانشگاه، آقای یزدانی و دکتر شهابی که مایه افتخار این روستا هستند و همگی در فضای محبتی که حاکم بود رشد یافتند.
با جوانان و پیران گیلوان در دکانی در مرکز روستا گپ و گفتی داشتیم.
اقا سیدمحمد به یاد دارد که اهالی روستا شبها درخانه شخصی که رادیو داشت جمع میشدند تا سلسله قصههای راه شب را گوش کنند.
آقای یعقوبی بزرگانی را به یاد میآورد که حرفشان سند بود. ا
و میگفت که به واسطه وجود این بزرگان پاسگاه پلیس هیچگاه گذرش به این منطقه نمیافتاد و تمام مسایل ریش سفیدی حل میشد.
آن زمان سختیها به مراتب بیشتر از حالا بود اما با محبت و همیاری اهالی همه سختیها را پشت سر میگذاشتیم.
حالا جمعیت کمتر شده است و مسایل مانند گذشته نیست خانههای ما در آن زمان گِٓلی بود و مردم در همکاری تنگاتنگ با هم بودند و اجازه نمیدادند فشاری به مردم وارد شود.
زارعان، باغداران و دامداران هر کدام کمک میکردند.
بعضی مشاغل هم دیگر در این روستا وجود ندارد. پیرمردی که یراقآلات اسبها و قاطرها را درست میکرد
و مردانی که در پی ذغالی با نام “کلواشنی” از شاخ و برگهای پیر درختان، سوخت اهالی را تدارک میدیدند حالا دیگر خبری نیست.
از پیرمرد میپرسم آینده روستا را چهطور میبیند. سکوت میکند و نگاه ژرفی به من میاندازد با این مضمون که سروسامان دادن به این روستا دیگر کار او نیست.
میگوید: حالا جوانها باید همت کنند. پول بیاورند و زراعت و دامداری و کشاورزی را دوباره رونق دهند.
همتی بلند که در سایه نگاه حمایتی دولت میتوان امیدوار بود آوازه گیلوان و روستاهای پرشماری از این دست دوباره طنینانداز شود.