هوارگردی در کردستان شما را با کشف کردستان حقیقی آشنا میکند.
و برای کشف حقیقت هیچ راهی وجود ندارد جز آن که به آن نزدیک شوی!
باید در کوچه پس کوچههای روستاهای سنگی گم شوی! باید میهمان خانهای باشی تا برایت چای گوارا، نان ورقهای و چاشت اعیانی بیاورند.
چاشت اعیانی روستا هم روغن و عسل است که تو را توانی دوچندان میبخشد. با آنها دمی بیاسایی و همکلام شوی تا مفهوم اعتماد را بفهمی.
آنگاه رسم مهماننوازی واقعی را حس خواهی کرد. بسیاری از شهرنشینان با پیش فرضهای غیرواقعی لایههای تو در تو و زیبای کردستان را نمیبینند.
آنها بر اساس چنین پیشفرضهایی خود را از دیدن زیباییهای این منطقه هم محروم کردهاند!
با گروهی بیراههنورد (آفرود) برای اتراق در مسیری تازه از کردستان، شال و کلاه میکنیم.
هوارگردی در کردستان
۱۰ خودروی شاسی بلند و مناسب برای پیمایش در مسیرهای خاکی و سنگلاخی و یک خودروی پشتیبان – به عبارتی تعمیرگاه سیار برای حوادث احتمالی – به ردیف چیده شدهاند تا میزبان گروهی از کارگزاران حرفهای طبیعتگردی باشند.
بررسی و کاوش منطقه ناشناخته ژاوهرو در استان کردستان هدف گروه است. آوات مکاری کارشناس گردشگری کردستان سرپرستی گروه را برعهده دارد و شرکت طبیعتگردی شوانگشت به مدیریت شواننصرتپور مجری این تور است.
استانداردهای آفرود و نحوه تدارکات، نیازهای گروه اعم از غذا و اقامت رعایت شده است.
او به همراه گروه توانمندش در فاصله سه روز، زیبایهایی را نشانمان داد که بهراستی بینظیر و از انتظار خارج بود.
برنامه حرکت مسیر در روستاهای صخرهای چون دولاو، تنگی سر، بیساران، ژان، پایگلان و ییلاقهای (هوار) میرگه وار، پلور، داخان و سپس بازگشت به سنندج برنامهریزی شده بود.
هرچه در شهر گم کردهای در این طبیعت دست اول خواهی یافت.
غرور، عشق، احترام و مهربانی. این طبیعت زیبا تو را لبریز از شور و نشاط میکند و بیاغراق اینجا یک گزینه دست اول است.
هرچه در طبیعت هزار رنگ آن غوطه بخوری، بیشتر دلبسته آن و مردمان مهربانش میشوی.
تنها در منطقه اورامان ۷۷ روستا در بکرترین حالت ممکن چنین تصوری را برایت ایجاد میکنند.
بیمناسبت نیست قدری درباره اقلیم کردستان بدانی.
اختلاف ارتفاع بلندترین و پستترین نقاط استان کردستان به حدود ۲۴۰۰ متر میرسد که کوه شاهو در جنوب غربی آن با ارتفاع ۳۳۰۰ متر بلندترین، منطقه آلوت در بانه با ارتفاع حدود ۹۰۰ متر کمارتفاعترین نقطه به شمار میرود.
جادههای مالرو
روستاییان میخواهند رنگ و بوی شهری به خود بگیرند مسیرهای خاکی که نظامیان با هدف برقراری امنیت کشیدهاند برای انتقال محصولات کوهپایهنشینان و تردد گردشگری و بیراههنوردان (آفرود) گزینه مناسبی شده است.
روستاها یکی پس از دیگری مسیرهایی را برای عموم مردم و تشنگان طبیعت بکر مهیا میکنند. در لایههای پنهان و زیرین کوهستانهای کردستان، لبریز از مهربانی و الفت میشوی. نوعی مهماننوازی که برند کردهاست!
حوالی ساعت ۸ صبح، مسافران سفر خود را از سنندج آغاز میکنیم. هوارگردی در کردستان حال و هوای دیگری دارد.
صبحانهای مفصل برپاست که پس از صرف آن رهسپار روستای دولاو در ۴۷ کیلومتری سنندج میشویم.
چشمانداز فضای پلکانی روستا از دور نمایان است. نزدیک بودن آن به سنندج یک مزیت قابل توجه دارد و آن دسترسی آسان برای گردشگرانی است که آرزوی دیدن روستاهای پلکانی را دارند و لازم نیست کیلومترها بپیمایند.
میتوانند سفر نیمروز از سنندج را برای دیدن همین روستا برنامهریزی کنند. همان معماری که لازم است کیلومترها طی شود تا به اورامان تخت رسید به سادگی در جوار سنندج با همان ویژگیهای سنتی مهیاست.
شوان نصرتپور گروه را با ویژگیهای دیگری از این روستا آشنا میکند:
پلکان سنگفرش
مراسم سنتی کشمش تیزآبی یا مراسم “بولاوگیری” در نیمه شهریور دیدنی است.
همه باغاتی که در حوالی این روستا هستند، انگورهای باغشان را جمع میکنند و خاکستر چند درخت مخصوص مانند چنار یا گردو را میجوشانند.
ریشسفیدی که بلده این کار است انگورها را در خاکستر در حال جوش فرو میبرد و بهسرعت بیرون میکشد تا انگور به محتوای آن آغشته شود و سپس انگورها را در پشتبامها پهن میکنند.
این مراسم با آواز و رقصهای کردی همراه است که نشاط دوچندانی به فضای روستا میبخشد.
با گشت مختصر در این روستا شما با فضای معماری پلکانی و کارکرد معبرهای زیبا و تو در تو آشنا میشوید.
در آن موقع سال که ما آن جا بودیم یعنی اوایل آبان تعداد کمی ساکن بودند.
کی از محلیها میگفت که در بهار ۱۷۰۰ نفر در این جا ساکن میشوند و در زمستان جمعیت به ۵۰۰ نفر میرسد. برخی از پلکانهای این روستا به زیبایی سنگفرش شدهاند.
در ارتفاعات روبرو، چشمانداز روستا در نمای پانوراما واضحتر نمایان میشود.
ناظم، جوان کرد با گروه همراه است و صدای بسیار دلنشینی دارد. او برایمان چند ترانه کردی خواند که یکی از آنها سیاهچمانه (سیاهچشمان) نام دارد.
ترانههای او به گاتهای زرتشتی شباهت فراوان دارد.
شور خانقاه
در ادامه مسیر به خانقاهی رفتیم که سابقه ای ۲۷۰ ساله دارد و زیارتگاهی است که از مکانهای مختلف زایران را فرا میخواند.
در این جا پتوهایی برای شبمانی صدها نفر مهیاست و شبهای جمعه موسیقی خانقاهی کردستان توسط متولیان تکیه برگزار میشود.
خودروها پس از توقفی کوتاه پیچ و خم جادههای خاکی را پی میگیرند و به سمت روستای تنگیسر میروند.
جایی که قرار است در خانه روستایی شبمانی داشته باشیم. در هنگام ورود به روستای تنگیسر، زندگی به مراتب بیشتر از روستای دولاو موج میزند.
این روستا تقریبا در ۶۵ کیلومتری سنندج قرار دارد. مرد و زن، پیر و جوانان با روی خوش به ما خوشامد میگویند.
خودروها را در حاشیه رودخانه پارک کردیم. شبی را قرار بود در خانه روستایی به صبح برسانیم.
مردمان روستا از دیدن بیراههنوردان به وجد آمده بودند و از پشت پنجره و تراس به تماشایمان نشستند.
بدون استثنا همه پوشش کردی داشتند. زنان با لباسهای رنگارنگ بلند خردلی، سرمهای و قرمز هر ازگاهی نمایان میشدند تا زیباییهای روستا را دوچندان کنند.
در جامعه کرد، زنان ارج و قرب بالایی دارند.
اگر در خانهای را بزنی و مردش در خانه نباشد، میتوانی با خیال راحت دعوت کدبانوی خانه را بپذیری و محال است چنین اقدامی نازیبا و غیرمشروع جلوه کند.
هر زمان به شخصی نزدیک میشوی، چشم در چشم تو میدوزند و سلامات میکنند. گویی سالهاست که تو را میشناسند.
آن ها بدون استثنا برای یک نوشیدنی گرم تو را به خانهشان فرامیخوانند. پیرزن خوشرویی به من تعارف جالبی کرد و گفت که کل این روستا پیشکش من!
نوروز باشکوه در تنگی سر
در ادامه هوارگردی در کردستان به روستای تنگی سر میرسیم.
اینجا یک شهرت ویژه هم دارد و آن مراسم باشکوه نوروز است که مدتی است مردمان کرد را از گوشه و کنار به این روستا فرا میخواند.
مراسمی که سرشار از شادی، پایکوبی و نشاط است.
نصرت پور توضیح میدهد که تا قبل از سال ۹۰ مراسم نوروز در این منطقه چندان به این گستردگی برگزار نمیشد.
حالا آنها در شب نوروز لباسهای نو به تن کرده، در کنار آتش بزرگی که گاهی تا ۳ متر هم زبانه میکشد سنتهای دیرینه خود را پاس میدارند.
شب مانی در این خانه روستایی عجب خاطرات کهنه را یادآوری میکرد!
نان محلی کهلانه
پیش غذای شام ما نانی بود آغشته به کره و سبزی محلی با نام “کهلانه” که آن قدر مقوی بود که میتوانست سیرمان کند.
سپس با کاسه کشک کایلوش پذیرایی شدیم. کردها میگفتند که این کشک برای پوست بسیار مفید است.
شام ما هم غذایی بود با نام تره و قیمه یا “قه یمه و که وه رگ” که مزهای شبیه بورانی آغشته با گوشت چرخکرده داشت
و سبک و مقوی که به راحتی مهیایمانمی کرد برای خوابی آسوده.
ر بالاترین نقطه، حیاط خانه سقف خانه پایینی بود.
در بالکن خانه روستایی درون کیسه خواب رفتم تا خنکای آن شب پاییزی را از دست ندهم.
در نیمههای شب بود که چشمانم با دریایی از ستارگان در آسمان پیوند خورد که در تاریکی روستا چشمک میزدند.
بوی گرمای متبوع بخاری، چراغ نفتی و سکوت فراگیر حس و حال نوستالژی زندگی قدیمی را دوباره زنده کرده بود.
برنامه صبح بعد را تقریبا از همان ساعت ۶ آغاز کردیم. این خانه روستایی یک حمام و دستشویی داشت.
کردها به ییلاق “هوار” میگویند و هر روستایی برای خود هوار دارد.
مقصد بعدی هوارگردی در کردستان هوار میرگهوار بود که ییلاق روستای نییر niyar است.
در بلندای کوه از خودرو پیاده شدیم تا از میانه دشت وسیع و مسطح عبور کنیم.
یک ساعت و نیم پیادهروی و سپس در آن سوی میرگهوار سوار خودروهایمان شدیم.
میرگهوار در زبان کردی به معنای چمنزار و مرغزار است.
فضایی مسطح که در گوشه و کنار آن درختان زیبای چنار برافراشتهاند.
درختان سیب، گلابی، به و گردو در جای جای آن هر رهگذری را برای دستاندازی به این میوههای ترد وسوسه میکند
و البته سایهساری دلفریب را هم ایجاد کرده است.
توتفرنگیهای مرگوار
گل سرسبد هوارگردی در کردستان میوههای میرگهوار یعنی توتفرنگی است.
توت هایی قرمز و کوچک و به غایت شیرین که در تهران مشابه آن یافت نمیشود.
کشاورزی میگفت که این توتها مشتریهای زیادی دارد
و در همان سنندج و شهرهای بزرگ به مصرف میرسد و تهرانیها معمولا رنگ و بوی آن را نمیبینند.
کاملا ارگانیک و طبیعی. مرد کشاورز با خوشرویی ما را به باغ فراخواند و گفت که توتهای این باغ سهم ماست و میتوانیم از آن بچینیم.
چشمهسار ییلاق با صدای شرشر آب در زمینهای اطراف پیچ و تاب داشت
و در گوشهای از چشمه، کشاورزان با برگها و شاخههای زرد پاییزی یخچال طبیعی درست کردهاند تا دمای پایینتری نسبت به محیط اطراف فراهم کنند
و بتوانند قوت روزانه خود را مدت بیشتری سالم نگه دارند.
در آن سوتر خودروها ما را سوار میکنند و در جوار یک خانه روستایی خیمه میزنند که تعداد زیادی بره و گوسفند آن را احاطه کردهاند.
بروبچههای چابک “شوانگشت” در چشمبرهمزدنی بساط ناهار را برپا میکنند.
هلهلپهرکی نوعی مراقبه
منقل دایرهای شکل، گوشت، نان ورقهای و محلی، سیخ و آتش نشانههای یک ناهار دلپذیر در این چشمانداز بینظیر است.
پس از ناهار بود که رانندگان این خودروها که همه از اهالی کردستان بودند در کنار سایر همراهان کُرد خود،
از هر فرصتی که مهیا میدیدند برای بزم و پایکوبی که در زبان کردی “ههلپهرکی” نام دارد، دریغ نمیکردند
و ما را هم به جمع بزم خود فرا میخواندند تا رقص کردی را تمرین و حس خوب آنان را تجربه کنیم.
رقص کردی از ریشهدارترین و کهنترین رقصهاست
که از گذشته تاکنون با هدف آمادهسازی نیروی جسمانی و روحانی مردم کردنشین بهکار میرفته است.
من آن را نوعی مراقبه مینامم.
تمرکز بالای رقصندگان در هماهنگی با یکدیگر آنان را از افکار پراکنده رها میکند
و انرژی دوبارهای به آنان میبخشد.
این مناطق همواره در مسیر هجوم بیگانگان بوده و زندگی
اجرای “ههلپهرکی” هنگام درو، جمعآوری خرمن، وقوع بلایای طبیعی،
ذکر اهل تصوف جنبههای پیش گفته را درباره پیدایش این رقص قوت میبخشد.
ریشه هلهلپهرکی میتواند نمایش عاشق در برابر نظاره معشوق نیز باشد.
هلهلپهرکی نوعی اجرای تاتر و نمایش است آنچه که اتفاق افتاده دوباره با اجرای حرکات ریتمیک نمایش داده میشود.
گردش دایرهوار، اشاره دستها به آسمان که نماد عروج و صعود و اتصال به مبدا است،
پای کوفتن بر زمین، ضرب آهنگ (ریتم) و هماهنگی اجراکنندگان میتواند از جمله رمزهای مستتر در آن باشد.
این هنر نمایشی، در تار و پود کردها تنیده شده و علی رغم تمام فراز و فرودها همچنان به صورت جمعی اجرا میشود.
اردو در ییلاقات داخان
برنامه شب دوم، اردو در میان جنگلهای ییلاق داخان بود. از ارتفاعات کوه شاهنشین پایین آمدیم.
قله شاهنشین با ارتفاع ۲۹۵۰ متر همواره مورد اقبال کوهنوردان بوده است.
خودروها به تدیج از فضای کوهستانی به فضای درهای وارد شدند.
در میانه درختان متراکم که رودخانهای از کنار آن میگذرد، تنها یک معبر باریک برای عبور خودرو وجود داشت.
راننده باید خیلی احتیاط میکرد تا چرخها به رودخانه کشیده نشده
و بدنه خودرو هم به شاخهها و یا صخرهها ساییده نگردد.
هرچه هوارگردی در کردستان را بیشتر میپیمودیم، فضای دستنخورده نمایانتر میشد.
گهگداری با موتورسوارانی دو ترکه، و یا زنان و مردانی نشسته
در کنار جاده خاکی و دخترکانی چوب بهدست که چند راس گوسفند را هدایت میکردند
تلاقی میکردیم و تقلایی میشد تا راهی برای عبور طرفین باز شود.
در سه کیلومتری جنوب غرب روستای بیساران در فصایی مسطح اردو زدیم.
بیساران بزرگترین روستای غرب کشور است که حدود هفت هزار نفر در آن زندگی میکنند. تنوع و فراوانی باغات اطرافش، موقعیتهای ویژهای به منطقه بخشیده است.
اتراق شبانه
پس از اتراق شبانه در جنگل، آتشی روشن شد.
هوارگردی در کردستان با رعایت تمام نکات ایمنی
و حفاظتی که از آموزش کامل و تجربه متولیان این برنامه حکایت داشت.
چادرها برپا شد و ماشینها به دور آن حلقه زدند.
سرمای داخان گروه را به دور آتش گرد آورد و طبیعی بود که بساط آوازهخوانی برپا شود.
صداهای زیبای جوانان کرد سرشار از شور و هیجان بود.
در همین جا بود که متوجه شدیم بیساران شاعری دارد
با نام بیسارانی که شور عرفانی و درد جانسوز فراق و میل به وصال در اشعارش موج میزند.
هالی، او را عاشقانه دوست دارند و با عشق شعرهایش را میخوانند.
نوجوانی ۱۲ ساله از اهالی آن جا به جمع ما پیوست و از اشعار او خواند.
شب هنگام، گروهی در چادرها و برخی مثل من در فضای باز کیسه خواب شب را به صبح رساندند.
فردای آن روز بیساران را به قصد دیدار از روستان ژان و پایگلان با خاطرهای خوب و پرنشاط ترک گفتیم
روستای ژان
و به جایی رفتیم که تنوع بکر روستاهای پلکانی دوباره مرا غرق در حیرت کرد: روستای ژان.
عملیات گازکشی در این روستا جریان داشت.
جوانان روستا هم تاحدودی درگیر گازکشی شده بودند.
در زمانی که همراه با رامین حشمتیپور از کوهنوردان پیشکسوت در روستا گشت میزدیم
و با مردم خوش و بش داشتیم، پیرمردی از ما میخواهد به خانهاش برویم.
او ایوب خانی ۷۸ ساله است. همسرش را صدا میزند و هر دو با خوشرویی با چای از ما پذیرایی میکنند.
از هشت فرزندش میگوید سه پسر و پنج دختر و ناراحت از این که در این روستا جوانان بیکارند.
فرزندانش برای کار به شهرهای بزرگ کوچیدهاند
و به صدقه سر گازکشی تحرکی مقطعی برای کار اینجا ایجاد شده است.
از او میپرسم از کشاورزی راضی است؟ پیرمرد مکثی میکند و سپس مثل جالبی بر زبان میآورد:
“از قدیم گفتند دار و درخت درآمد نمیشه چون هر هفت سال یک بار بهت بار حسابی میده و کیف میکنی.
یعنی دور و بر درخت، هفت بار باید بچرخی تا هفت سال یک بار حسابی درآمد بهت بده”
او میگوید که کارگر روزی ۵۰ هزار تومان میخواهد تا درخت گردویی را بتکاند
که برایش شاید روزی ۵ هزار تومان سود هم نداشته باشد.
سرزمین ما لیز است
ایوب با لهجه کردی میگوید: “سرزمین ما لیز است و جایی برای کشاورزی ندارد.
انگورهای ما روی دستمان میماند و خراب میشود.
کارخانه فراوری هم اینجا نیست و مسیر دسترسی هم برای رسیدن به شهر بسیار سخت و دشوار.
ماهی را در کنسرو، ۱۰ سال بعد میفروشند چهطور نمیتوانند انگورهای ما را فراوری کنند.
اینجا قیصی را که برگه میکنیم هیچ قیمتی ندارد اما آن طرفتر لواشک می کنند و دهها برابر می فروشند. “
جرعهای چایی سر میکشد و ادامه میدهد: قدیم هم با پدرم با کاروان راه میافتادیم
و دور و بر همدان میچرخیدیم تا محصولاتمان را بفروشیم.
ایوب خانی نقبی به گذشته هم میزند و میگوید:
در اصلاحات ارضی، رعیتها خرده مالک شدند و با کوچک شدن زمینهایشان هزینه سربار بالا رفته است.
حالا سه چهار خانه با هم جمع شدهایم و محصول را به شهرهای بزرگ میفرستیم.
اما من زورم نمیرسد تا محصول را بفرستم شهر و این پول ناچیزی که برای من و زنم میماند ما را راضی نمیکند.
این جا کشاورزی از بین رفت و خیلیها که خوب بودند دکانی زدند
و کار و بار دیگری در شهر برای خودشان دست و پا کردند.
یارانه نفری ۴۰ هزار تومان هم کفافمان را نمیدهد.
درد دلهای پیرمرد تمامی نداشت و حکایت از نابرابریهایی بود که در دنیای امروز کم نمیبینیم.
به این میاندیشیدم که در عصری که ارتباطات نام دارد، تحقق رفاه، مهمترین وظیفه دولتهاست
و چه خوب بود اگر امکاناتی برای حضور بیشتر گردشگران مسئول مهیا بود تا به این منطقه زیبا سفر کنند
و در رنگین کردن سفره این مردمان مهربان نقش ایفا کنند.
هرچند متولی گردشگری در تدارک ساماندهی برخی خانهها برای پذیرش گردشگر است
اما این خانهها هرکدامشان به تنهایی این قابلیت را دارند تا مسافری را بپذیرند
و روی خوش آن ها جریانسازی گردشگری در این مناطق را آسان کرده است.
روستای پایگلان
مقصد نهایی ما روستای پایگلان بود که باغهای وسیع آن را احاطه کردهاند.
هر چه از پیچ و خم کوهها پایینتر میآمدیم چشمانداز زیبای روستا جا عوض و زیباتر میشد
در میان روستا تپهای تاریخی به چشم میخورد که هنوز اکتشاف نشده است. ناهار را در خانهای میل کردیم که قرار است نخستین اقامتگاه بومگردی استان کردستان شود.
اسکلتهای فلزی و آجری، آفت بافت تاریخی کردستان
یکی از آسیبهایی که زیبایی روستاهای کردنشین را تهدید میکند،
اسکلتهای فلزی و آجری و ایزوگامهای نقرهای است که همخوانی با بافت سنتی آن ندارد.
این آفت طی هوارگردی در کردستان بهخوبی قابل مشاهده است.
از آقای علوی مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان کردستان
درباره ساختارهای نامنسجم با فرهنگ بومی پرسیدیم
و این که چهکاری میتوان برای احیای بافت سنتی میتوان انجام داد.
او گفت: این فضا متاسفانه درحال تغییر است.
آن ها محاسبه کردند که یک مترمکعب دیوار سنگی هفت برابر دیوار آجری هزینه برمیدارد.
برای شخص کمدرآمد روستایی دیگر مثل گذشته دسترسی آسان به بهره برداری از کوهها و معادن سنگی وجود ندارد.
در کنار جادهها، مصالح جدید با قیمت ارزان در دسترس است و اگر ما بخواهیم جلو این کار را بگیریم
باید بسته حمایتی و وام با بهره کم و هزینه بلاعوض بهروستاییان پرداخت شود.
از طرفی در منطقه اورامان ۷۷ روستای اورامان نشین داریم و تعدد ساخت و ساز و کمبود منابع مالی دولت اعمال این نظارت را بسیار سخت کرده است.
در بخشی از اورامان اسکلههای فلزی و آجرهای سه سانتی نفوذ کرده است و وقتی مردمان این درد را بیان میکنند ما مستاصل میمانیم که چه کار کنیم.