دکتر محسن رنانی پزوهشگر توسعه در یادداشتی از احتمال یافته شدن مومیایی رضاشاه و نحوه برخورد با آن توضیح میدهد:
عکسها نشان میدهد که پیکر مومیایی رضاشاه که در جوار حرم حضرت عبدالعظیم کشف شده است همان کالبد رضاشاه است که پس از تخریب مقبره رضاشاه توسط آقای خلخالی و سایر انقلابیان، در زیر آوار مدفون و اکنون با خاکبرداری، هویدا شده است.
من اگر مسئول میراث فرهنگی بودم، حتی اگر مشکوک بودم، فرض را بر این میگذاشتم که این پیکر رضاشاه است و وظیفه قانونی خود را در قبال حفظ میراث تاریخی کشور انجام میدادم
تا آنگاه که بررسیهای بعدی واقعیت را آشکار سازد. و اگر از مقامات سیاسی بودم دستور میدادم این پیکر به موزه سپرده شود و به دقت از آن مراقبت شود. چرا که پیکر رضاشاه متعلق به ما نیست، متعلق به تاریخ ایران است و این تاریخ باید حفظ شود.
این یادداشت برای خواننده جدی و پرحوصله و عمیق نوشتهام، یک تحلیل اقتصادی و اجتماعی است
که در آن از نقش نمادین پیکر رضاشاه برای اقتصاد آینده کشور صحبت میشود و به این بهانه وارد بیان کارکرد سرمایههای نمادین به عنوان سرمایههای توسعه آفرین میشویم،
با این هدف که نشان دهیم یک فرصت منحصربهفرد برای نجات آینده توسعه کشور، تمرکز بر تولید، جذب، حفاظت و انباشت سرمایههای نمادین است.
امید که آنان که با محتوای آن موافقند یک بار دیگر در آن به دیده نقد بنگرند؛ و آنان که با آن مخالفند، یک بار دیگر منصفانه آن را بخوانند. والعاقبه للمتقین.
مومیایی رضاشاه به مثابه سرمایه نمادین
الف) مقدمه
سالها پیش در مقاله «توسعه یعنی شهری با تندیس شاطر رمضان» نوشتم، ای کاش مقبره رضاشاه را به «موزه عبرت» تبدیل کرده بودیم.
اکنون هم میگویم پیکر رضاشاه را باید، مانند جنازه استالین که به عنوان دیکتاتور روسیه به موزه سپرده شده است، به موزه بسپاریم.
همانگونه که کاخ مرمر رضاشاه حفظ کردیم و اکنون بخشی از میراث فرهنگی ماست مومیایی رضاشاه نیز ارزش تاریخی دارد.
همانگونه که اگر کاخ مرمر بسوزد، سوخته آن هم جاذبه تاریخی خواهد بود، مومیایی رضاشاه نیز حتی اگر استخوانی بیش از آن نمانده باشد اثر تاریخی و جاذبه فرهنگی خواهد بود.
خیلی از آثار تاریخی وقتی سوختند بیشتر مشهورشدند و جاذبه شدند. پس پیکر رضاشاه نیز صرفنظر از این که او خوب بود یا بد، دوستش داریم یا نه،
یک اثر تاریخی است و حق نابودی آنرا نداریم. همانگونه که امروز مقبره کوروش کبیر یک اثر تاریخی است و کسی حق تخریب آن را ندارد.
فرقی نمیکند، این که مومیایی رضاشاه را گموگور کنیم مثل این است که دستور بدهیم تمام حوادث تاریخی که اسم رضاشاه در آنها آمده است
از همه کتابهای کشور حذف شود. گموگور کردن مومیایی رضاشاه با پاک کردن تاریخ رضاشاه یکی است و پاک کردن تاریخ رضاشاه یعنی پاک کردن بخشی از تاریخ ایران.
و البته این خیال خام است که کسی گمان کند میتواند با حذف مومیایی رضاشاه تاریخ را حذف کند.
ما در تلاش برای حذف تاریخ نه تنها ناکام میمانیم بلکه همان تلاشهای ما برای حذف تاریخ نیز در تاریخ میماند.
تلاشهای برای حذف تاریخ تلاشی است که پیشاپیش شکست خورده است.
همانگونه که اگر حکومت دستور بدهد که تمامی کلمات زشت از فرهنگ لغتهای زبان فارسی حذف شود،
آن کلمات زشت همچنان در زبان فارسی باقی میماند و میان مردم چرخش میکند،
تلاش برای حذف هر بخشی از تاریخ که از نظر حکومت نامطلوب است نیز شکست میخورد.
تببین صادقانه تاریخ
همانگونه زبان زنده و پویا است و وابسته به لغاتی که در کتاب لغت است نیست، تاریخ نیز زنده و پویا است و بستگی به خوشایند یا ناخوشایندی ما ندارد
و منتظر این که ما بخشهایی از آن را کتمان کنیم یا نه، نمیماند.
بنابراین ما به جای تلاش برای حذف تاریخ، بهتر آن است که کمک کنیم به تبیین بهتر و دقیقتر و صادقانهتر تاریخ.
نکته دیگر این که توسعه خودش یک فرایند تاریخی است و حاصل انباشت تجارب تاریخی است، حذف عمدی بخشهایی از تاریخ، نوعی ممانعت از انباشت تجارب بشری است
و درواقع ایجاد مانع در برابر توسعه طبیعی و تاریخی جامعه است و تنها نتیجه اش پرهزینه کردن این بلوغ تاریخی جامعه خواهد بود.
بنابراین حکومت ها به جای آن که بخواهند با حذف یا کتمان بخشهایی از تاریخ، خودشان را منزه بنمایانند، دقیقا خودشان را در برابر تاریخ آینده در مظان اتهام قرار میدهند
و نسلهای آینده آنها را متهم خواهند که مانع بلوغ طبیعی جامعه شدهاند. در حالی که تلاش حکومت باید بر این استوار باشد
که تجربههای تاریخی دائما به بصیرت و دانش ضمنی و عبرت تبدیل بشود و به تکامل اجتماعی ما کمک کند.
پوشاندن تجارب تاریخی، موجب کند شدن و پرهزینه شدن فرایند تکامل تاریخی جامعه میشود.
ب) مفهوم سرمایه نمادین
سرمایه نمادین از کشفهای جامعه شناسان در اواخر قرن بیستم بهویژه پیر بوردیو[۱]، جامعه شناس فرانسوی است.
گرچه پیش از آن در اواخر قرن نوزدهم، تورستین وبلن[۲]، اقتصاددان و جامعهشناس نروژی-آمریکایی نیز از مصرف نمادین سخن گفته بود اما ایده او برای یک قرن مکتوم ماند.
خیلی خلاصه: هر کشوری نتواند سرمایه نمادین تولید کند توانایی تولید، جذب، نگهداری و انباشت سایر سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را نیز در بلندمدت نخواهد داشت.
یعنی رشد یک کشور زمانی امکانپذیر است که آن کشور بتواند سرمایههای نمادین جذب، تولید و انباشت کند.
سرمایه نمادین چیست؟
هر دارایی متعلق به جامعه که شهرت، توجه، احترام و افتخار برای بخشی از جامعه یا برای کل جامعه فراهم آورد.
ممکن است یک سرمایه نمادین حتی مورد نفرت بخشی از جامعه باشد؛ این خودش نشانه آن است
که برای بخش دیگری از جامعه سرمایه نمادین است و همان قدرت نمادین آن سرمایه است که موجب نفرت بخش دیگری، که آن را دوست ندارند، شده است.
سرمایه نمادین میتواند یک ساختمان باشد (مثل تخت جمشید، میدان نقش جهان، سیوسه پل و …)،
میتواند یک شخصیت تاریخی باشد (مثل پیامبر اکرم، کوروش یا مولوی و …)
میتواند یک اثر فرهنگی باشد (مثل شاهنامه یا موسیقی سنتی ایرانی یا تابلوهای نقاشی کمال الملک و …)
میتواند یک پدیده اجتماعی باشد (مثل عاشورا، نوروز و …)
میتواند یک شخصیت زنده سیاسی، مذهبی یا نظامی باشد (مثل مقام رهبری، مراجع تقلید، مهندس موسوی، آقای خاتمی، سردار سلیمانی و …)
میتواند یک شخصیت علمی یا فرهنگی یا هنری زنده باشد (مثل پروفسور سمیعی، استاد فرشچیان، استاد شجریان، استاد عزتالله انتظامی و…).
پ) شکلگیری سرمایههای نمادین
در واقع هر سرمایه نمادین قبلا یکی از سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و … بوده است که به یک علتی، به شهرت رسیده است
و توجه عمومی را به خود جلب کرده و کمکم مورد احترام قرار گرفته و سپس به مرز افتخار رسیده است.
مثلا استاد فرشچیان، به عنوان یک هنرمند برجسته، نخست سرمایه انسانی بوده است
که اکنون به علت آنکه شهرت جهانی پیدا کرده است به یک سرمایه نمادین ملی در عرصه هنر برای ما تبدیل شده است.
او نه تنها برای ما مورد احترام است بلکه در سطح جهانی برای ما افتخار میآورد.
مولوی بهعنوان یک شخصیت فرهنگی تاریخی و مثنوی بهعنوان یک اثر ادبی تاریخی نیز اول سرمایههای فرهنگی بودهاند
که ترکهای ترکیه آنها را به یک سرمایه نمادین جهانی برای خود تبدیل کردند.
اکنون نیز تاجیکها دارند روی فردوسی و شاهنامه کار میکنند تا او را برای خود به یک سرمایه نمادین جهانی تبدیل کنند.
برای نمادین شدن یک فرد اصلا نیازی نیست که او انسان خوبی بوده باشد، افراد بد هم میتوانند نمادین باشند
(مثل هیتلر برای آلمانها و چنگیر برای مغولها و استالین برای روسها)
یا نیازی نیست ساختمان مطلوبی بوده باشد (مثل اردوگاه آدم سوزی آشویتس در لهستان که میراث نازیهای اشغالگر است)
یا حتی نیازی نیست خودش چیز ارزشمندی باشد
(مثل کلاه کهنه نمدی رئیسعلی دلواری یا آدامس جویده شده فرگوسن، مربی منچستر یونایتد
که در موزه ورزش انگلستان نگهداری میشود و در حراجی حدود نیم میلیون پوند قیمتگذاری شده است).
ت) منافع سرمایه نمادین
این سرمایههای نمادین به چه درد میخورد؟ این سرمایههای نمادین عامل همبسته شدن، تجمع و انباشته شدن سایر سرمایهها میشوند.
مثلاً یک مرجع تقلید مانند آیهالله خمینی به عنوان یک سرمایه نمادین، موجب شد تا بخش بزرگی از سرمایههای انسانی،
علمی، فرهنگی، سیاسی و حتی اقتصادی کشور در جریان انقلاب اسلامی در کنار هم مجتمع شوند و برای پیروزی انقلاب با هم همکاری کنند.
یا وقتی استاد شجریان به عنوان یک سرمایه نمادین هنری تصمیم میگیرد
در بم، باغ هنر بسازد؛ عدهای زمین میدهند (سرمایه اقتصادی)؛
بهترین طراحها جمع میشوند و به رایگان کار طراحی و نقشهکشی آن را انجام میدهند (سرمایه انسانی)؛ عدهای مصالح آن را تأمین میکنند
و الی آخر. همه اینها به علت وجود سرمایه نمادین استاد شجریان بوده است.
یا وقتی فلان استاد و پزشک برجسته تصمیم میگیرد یک مرکز فوقتخصصی پزشکی بسازد؛
یک نفر زمین میدهد، وزارت بهداشت حمایت میکند سرمایه داران بزرگ اعلام آمادگی برای تأمین سرمایه میکنند،
پزشکان بزرگ اعلام آمادگی برای همکاری و مشارکت میکنند و …، آنگاه یک مرکز تخصصی پزشکلی شکل میگیرد.
پس هر انباشت و تجمیع سرمایهای از هر جنس که در کشور صورت بگیرد
اگر نخواهیم که با منابع مالی دولتی و با زور پولهای نفتی و با فشار قانون انجام شود،
بهتر است یک سرمایه نمادین محور آن قرار گیرد. البته الزامی نیست
که برای تجمیع سرمایههای دیگر، حتما یک سرمایه نمادین انسانی زنده بیاید وسط.
ث) سطوح سرمایه نمادین
سرمایه نمادین انواع سطوح دارد مثلا میتواند خانوادگی باشد
(مثل وجود یک متخصص در یک خاندان که بقیه متخصص نیستند یا وجود یک مادر بزرگ که همه خانواده گرد او متحد هستند)،
میتواند محلی باشد (مثل یک هنرمند یا یک روحانی زاهد یا یک مقبره در یک محله)،
میتواند گروهی باشد (مثل یک پیشکسوت برای ورزشکاران یا صنعتگران)
میتواند منطقهای باشد (مثل یک شخصیت منطقهای)
میتواند ملی باشد (مثل شخصیتهای فرهنگی و هنری و مذهبی و سیاسی ملی یا آثار تاریخی ملی و …).
ممکن است یک سرمایه نمادین ملی باشد ولی الزاما مورد قبول یا احترام همه اعضای یک ملت نباشد اما مهم این است که تعلق ملی دارد.
مثلا مولوی عبدالحمید در عین حال که یک سرمایه نمادین منطقهای برای استان سیستان و بلوچستان هست،
در سطح ملی هم برای اهل تسنن سرمایه نمادین ملی است.
یا آقای خاتمی برای بخشهای اصلاح طلب جامعه سرمایه نمادین است.
من حتی معتقدم آقای احمدینژاد هم برای بخشهایی از جامعه سرمایه نمادین بود اما خودش و رقبایش به سرعت او را تخریب کردند.
در مورد آقای روحانی میدانم که ایشان یک سرمایه سیاسی است
که در انتخابات ۹۶ تا مرز نمادین شدن هم رفت اما رویکرد ایشان در بعد از انتخابات، دوباره ایشان را به سمت یک سرمایه سیاسی عقب برد.
درواقع آقای روحانی در زمان انقلاب اسلامی یک «کنشگر سیاسی» بود؛
در بعد از انقلاب به یک «شخصیت سیاسی» تبدیل شد؛
وقتی رئیس جمهور شد «سرمایه سیاسی» شد ولی هنوز «سرمایه نمادین» نشده است.
چرا؟ چون در مردم «باور» ایجاد نکرده است.
یک سرمایه سیاسی وقتی به یک «سرمایه نمادین» تبدیل میشود که در مردم «باور» ایجاد کند.
آقای خاتمی در میان بخش بزرگی از جامعه این کار را کرده است،
ج) تفاوت با کاریزما
و البته فرق سرمایه نمادین با اسطورهها یا شخصیتهای دارای کاریزما، در مقدس بودن است.
سرمایههای نمادین مقدس نیستند. گرچه بسیار احترام برانگیز و افتخار آفرین باشند.
اما شخصیتهای کاریزما، مقدسند، یعنی نقد ناپذیرند و اگر نقد شوند،
ممکن است نقد کننده با اهانت و خشونت روبهرو شود.
مثلا وقتی میگوییم علی دایی سرمایه نمادین ورزش ماست، به این معنی نیست که مقدس است.
یعنی ما ضمن احترام و احساس افتخار نسبت
به علی دایی، البته او را نقد هم میکنیم و هیچگاه دستش را به نشانه تقدس نمیبوسیم.
فرق جامعه مدرن با سنتی در همینجاست.
در جامعه سنتی سرمایه نمادین انسانی، به سرعت به کاریزما و تقدس گرفتار میشود.
درحالیکه در جامعه مدرن ممکن است انبوه سرمایههای نمادین تولید شود بدون آنکه مقدس باشند.
متأسفانه وقتی سرمایههای نمادین به شخصیتهای کاریزما و مقدس تبدیل میشوند
ممکن است در آنها ظرفیت تخریبی ایجاد شود.
مثلا صدام حسین یک سرمایه نمادین برای عراقیها بود، که به علت مقدس شدن، دیگر قابل نقد نبود
و علی رغم تلاشهای گستردهای که برای شکل دهی یک عراق مدرن و قدرتمند کرد
اما از مرحلهای به بعد آسیبهای جبران ناپذیری به کشور و ملت خویش زد.
چ) سرمایهنمادین، ضرورت آینده توسعه در ایران
ایران کشوری است که دیگر نمیتواند به نفت تکیه کند. منابع طبیعیِ دیگرِ ما نیز رو به انتهاست.
نزدیک به ده میلیون بیکار آشکار و پنهان داریم و سالیانه نیز یک میلیون نفر به تعداد متقاضیان کار ما افزوده میشود.
درحالیکه پیشبینی میشود در بهترین حالت بتوانیم سالی ۷۰۰ هزار اشتغال جدید ایجاد کنیم.
بنابراین اگر کار جدیای نکنیم، به سرعت فقیر میشویم.
ما چارهای نداریم که برای توسعه آینده خودمان بر صنعت توریسم تکیه کنیم.
ما جزء ده کشور اول در زمینه دارا بودن آثار باستانی و تاریخی و جاذبههای گردشگری هستیم.
البته صنایع دانشمحور نیز جزء لاینفک توسعه آینده خواهد بود، اما گردشگری،
دستکم در کوتاه ومیان مدت، میتواند سهم موثرتری داشته باشد.
به گمان من نه تنها آینده جامعه ایران حتی آینده نظام سیاسی
به توانایی ما برای گسترش صنعت توریسم گره میخورد. البته فرصتهای دیگری نیز هست.
مثلاً ما میتوانیم یکی از مراکز عمده تولید انرژی خورشیدی در دنیا بشویم.
اما هر کار دیگری برای جهش اقتصادی ما نیازمند چند دهه سرمایه گذاریهای سنگین است،
که فعلا دستکم تا بیست سال آینده برای ما مقدور نیست.
بعد از آن نیز دیگر احتمالاً نفت ارزش اقتصادی زیادی نخواهد داشت.
بنابراین از این پس نباید اجازه دهیم که هیچ سرمایه نمادین بالقوهای از دست ما برود.
ح) لزوم صیانت از سرمایههای نمادین
متاسفانه هم حکومتهای ایران سرمایههای نمادین را تخریب میکردهاند
و هم مردم ما بیش از آنکه اهل ساخت باشند اهل تخریب این سرمایهها بودهاند.
مثلا بخش بزرگی از آثار معماری دوره صفوی به دستور حاکمان محلی قاجاران نابود شده است؛
یا اینکه مردم ما فقط بر روی آثار باستان یادگاری نمینویسند
بلکه با تولید جوک و شایعه بر علیه شخصیتهایی که میتوانند سرمایه نمادین باشند، آنها را نابود میکنند.
ما در جامعه جهانی بلند نخواهیم شد مگر آن که بتوانیم دست از تخریب سرمایههای نمادین خود برداریم.
حتی افرادی که دوستشان نداریم ولی به طور بالقوه میتوانند نقش نمادین بازی کنند را نباید تخریب کنیم.
من به عنوان کسی که از همان آغاز منتقد سیاستهای آقای احمدینژاد بودهام و آنها را برای آینده ایران خطرناک میدانسته ام،
همیشه مراقب بودم که ایشان را تخریب نکنم.
چرا که سرمایههای نمادین از نظر ارزشهای اخلاقی خنثی هستند
یعنی خواه تالار بزم پادشاهان صفوی در کاخ چهلستون اصفهان باشد
یا عبادتگاه شاه نعمتالله ولی در ماهان، یا زندان اسکندر در یزد، سرمایه نمادین هستند و باید حفاظت شوند.
از نگاه توسعه، نه خاتمی باید تخریب شود و نه احمدینژاد، چرا که هر کدام از اینها در لحظهای از تاریخ آینده ما میتوانند نقشهای مهمی بازی کنند.
خ) کارکرد سرمایههای نمادین در بحران
شخصیتهایی که سرمایههای نمادین هستند در دوران ثبات، نه تنها موجب انباشت بقیه سرمایهها میشوند،
بلکه منشاء تحولات آرام و اصلاحگرانه نیز میباشند.
اما نقش مهم این سرمایهها در دوران بیثباتی و تنش است که میتوانند وسط بیایند و مانع گسیختگی اجتماعی و سیاسی شوند.
به گمان من اگر سوریه فروریخت به علت ناتوانی جامعه سوریه در تولید سرمایههای نمادین ملی بوده است.
اگر تعدادی چهره نمادین ملی در درون جامعه سوریه وجود داشت
آنها میتوانستند به عنوان نماینده جامعه با حکومت مذاکره کنند
و نگذارند سوریه وارد جنگی ویرانگر شود و وقتی هم وارد جنگ شد با مذاکره، مانع طولانی شدن آن شوند.
اکنون اما بیش از هفت سال است که سوریه در آتش جنگ میسوزد
و هنوز گروههای معارض دولت سوریه نتوانستهاند بر سر انتخاب یک رهبر به تفاهم برسند.
یعنی بشار اسد به علت موقعیت سیاسی خود
بهطور طبیعی در آن بخش از جامعه که طرفدار حکومت بود سرمایه نمادین محسوب میشد،
اما متاسفانه در بخش دیگر جامعه که مخالف حکومت بود کسی نبود که در موقعیت سرمایه نمادین ملی، با حکومت مذاکره کند
و برای توقف درگیریها تفاهم کند و جامعه نیز به تفاهم آنها احترام بگذارد.
د) جمعبندی
در واقع مومیایی رضاشاه نوعی سرمایههای نمادین مانند عمود خیمه، بخشهای مختلف جامعه را منسجم و عقلانی نگاه میدارند.
بنابراین سرمایههای نمادین بالقوه و بالفعل را نباید تخریب کنیم، حتی اگر رقیب ما باشند، چون فرصتهای زیست مسالمتآمیز جامعه محدود میکنیم.
پیامبر اکرم وقتی مکه را فتح کردند، نگذاشتند ابوسفیان بهعنوان سرمایه نمادین قریش تخریب شود
و خانه او را محل امن قرار دادند که هر کس به آنجا برود در امان است.
فدایش شوم که ضمن آن که مهربان بود و خُلق عظیم داشت، بیآنکه مکتب دیده و خط نوشته باشد،
به گونهای رفتار میکرد که گویی خیلی از نظریههای علمی امروز سیاست و جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی را میدانست.
و البته همه اینها را گفتم که بگویم اکنون پیکر رضاشاه نه تنها بخشی از تاریخ ایران است،
بلکه میتواند بهعنوان یک سرمایه نمادین تاریخی، در آینده یک جاذبه جهانی توریستی برای ما ایجاد کند؛
همان کاری که مقبره استالین در روسیه میکند.
امروز سربه نیست کردن مومیایی رضاشاه هیچ تفاوتی با تخریب شبانه تخت جمشید ندارد
و اگر مومیایی رضاشاه را نابود کنیم تاریخ درباره ما همان قضاوتی را خواهد کرد که درباره ظلالسلطان (پسر ناصرالدین شاه و حاکم اصفهان) کرد
که از روی حقارت و کینهتوزی دستور داد بسیاری از آثار معماری صفویه بویژه کاخ آیینهخانه،
که به فرمان شاه عباس دوم برساحل زنده رود ساخته شده بود، تخریب شود.