به باور تولستوی نویسنده شهیر روس، برای مردم غمگین زندگی در شهر آسانتر است. در شهر انسان میتواند صد سال زندگی کند بدون آنکه متوجه شود مدتهاست مرده و تبدیل به خاک شده است.
شهرها، امکانات را به سمت خود بلعیدهاند. هرچند توزیع ناعادلانه ثروت و امکانات، پدیدهای جهانشمول در توسعه شهرنشینی است تا مناطق مستعد ناکام بمانند و یا از جمعیت خالی شوند. اما دولتهای مردمگرا و کشورهای توسعهیافته، نسبت به خالی شدن بخشی از مناطق دورافتاده خود بیتفاوت نیستند و حساسیت به خرج میدهند. امکانات یک روستایی در آلمان تفاوت چندانی با شهرنشینان این کشور ندارد، هرکدام از این مناطق دورافتاده همچون ستونهایی استوار در امنیت ملی تصور میشوند.
در کشورمان، سالهای پیاپی به سبب همین توزیع ناعادلانه، چارهای جز مهاجرت نبود. روستاهای متعددی ارزش زیستن را از دست دادهاند و خانهها خالی از سکنه مانده و زیر آفتاب، باد و باران هر زمان ویرانهتر میشوند. بحرانهای زیستمحیطی، بهداشت ناکافی، دسترسیهای نامناسب و فرصتهای نابرابر در کسبوکارها به ناپایداریهای بیشتر دامن زده است.
چند سالی است که آمریکا و همپیمانانش شمشیر را از رو بستهاند، توجه به قابلیتهای بومی برای مدیریت چنین ناپایداریهایی، جامعه ایرانی را در محک آزمون جدی قرار داده است.
مقامات و مهمتر از همه جامعه بومی به این باور میرسند که ماندگاری در محل زندگیشان حالا از نان شب هم واجبتر است. در این مدت افزایش هزینههای شهری، تورم لجامگسیخته زندگی در شهرهای بزرگ را دردسرآفرین کرده و دوران مهاجرت معکوس به تدریج آغاز میشود. حالا وقت آن است که دولت نیز رویکردی صحیح در مناطق کمتر توسعهیافته پیش بگیرد و گرایشی همسو با شاخصهای توسعه پایدار را اجرایی کند و امکانات توسعهای نظیر بهداشت، تسهیلات بازسازی و آموزش را در بهترین شکل خود بهسمت بافتهای روستایی تزریق کند.
بخشی از سرمقاله ماهنامه سفر شماره ۷۸، انتشار مرداد ۱۳۹۸