با مهار نسبی کرونا، امید به شروع دوباره زندگی و کار به تدریج جوانه میزند. از باز شدن مرزها و امکان دوباره سفرها میگویند، برای جبران زیانهای انباشته ایدهپردازیها دارند و آن حجم کارهای معطل مانده که در پساکرونا قرار است سامان دهند.
بیم مردم اما واقعبینانهتر است. ویروس باوجود شتاب در واکسیناسیون همچنان قربانی میگیرد و جامعه از این پدیده شوم خیالی آسوده ندارد. خانوادهها همچنان عزیزانشان را از دست میدهند. نانآوری، همسر و فرزندی، پدر و مادری بدون اینکه فرصتی برای وداع آبرومند مهیا باشد. یک به یک میروند و جایشان دیواری از اندوه بر دل میماند. کرونا تنها جان عزیزانمان را نمیستاند. بدیهیترین باورها و مسئولیتهایمان را هم به سخره میگیرد. سبک زندگیمان را هم تلنگری میزند مثالزدنی تا انگشتنمای نسلهای بعدی شویم. گیریم بر کرونا پیروز شویم، این دل ریش شده با این حجم مطالبات انباشته و نیازهای سرکوب شده چطور التیام مییابد؟
جنگ جهانی دوم که تمام شد، تا مدتها اثرات پردامنه آن بر مردمان روانپریش مورد توجه اهل نظر بود. اریک فروم جامعهشناس و روانکاو آلمانی در کتاب ترس از آزادی در همان ابتدای دهه ۴۰ میلادی به ریشههای تمامیتخواهی در روانشناسی انسانی درگیر جنگ پی برده بود. جنگ برای عدهای وحشت تمام عیار نبود، سوداگرانی که سراسیمگی عمومی را نردبانی برای حداکثرسازی سود میدانستند. بعدها نئولیبرالیزم چنین دکترینی را عمق بخشید. در برابر آنان، “حسی از معنا” و “امید به جهانی سرشار از ارزشهای انسانی” در مردم ریشه گرفته بود. در ادبیات، هنر و کارزارهای اجتماعی این آگاهی را برای نسل جوان گسترش میداد. گویی خرد جمعی با تمامیتخواهی همواره در کشاکش دایمی است.
بحران همهگیری کرونا و تبعات بعدی آن را لازم است با آنچه که جنگ جهانی دوم بر سر بشر آورد همتراز دانست. جامعه ایرانی هرچند در آن زمان بیطرف بود اما در میانه همهگیری در چند جبهه جنگیده است. تورم افسارگسیخته و تحریمهای اقتصادی از یک سو، بیماری کرونا و مدیریت پرضرر و غیر پاسخگو هرکدام به سهم خود درد مشترک را عمیقتر کردند.
اگر تا نیم قرن پیش سرمایهداری از جنگها سود میبُرد حالا خلف آن، نئولیبرالیزم و عوامل بومیشان در کشورها، به این عریانی عمل نمیکنند. حتی کشورها را هم به جنگ تهدید نمیکنند. شناخت از عملکرد چند لایه آنان درکی تازه از مناسبات جهانی میخواهد که اتفاقا در کشورهای به ظاهر دوست و همپیمان، این دودوزهبازیها قابل ردیابی است. مثال واضح همین تجارت واکسیناسیون است که با عادتسازی و ایجاد نیاز، بازیهای شیوهنامهای و ایجاد ترس و سراسیمگی عمومی، منابع مالی تازهای را برای جبران مافات خلق میکند. نکته اینجاست که زنجیره تامین درآمد این سوداگران با سفر و گردشگری هم پیوندی محکم و پایدار پیدا میکند. قابل پیشبینی است که برنامهریزی برای سفرهای برونمرزی برای قشر بزرگی از جامعه ایرانی تا مدتها دستنایافتنی شود. اتحادیه اروپا واکسنهای روسی و چینی را نمیپذیرد، از این سو دولت ایران هم واکسنهای مورد تایید اتحادیه اروپا را قطرهچکانی در داخل توزیع میکند تا سفرهای تجاری و گردشگری در آینده آن طور که دولتها و حکمرانیها میخواهند شکل بگیرد.
***
همزمان با آرایش جدید دولت، مقامات تازه وزارت گردشگری و بخش خصوصی که دست در دست هم از در تعامل و تفاهم حداکثری با یکدیگر وارد شدهاند، میدانند که محدودیتها، فرصتهایی را برای توسعه سفرهای داخلی هم ایجاد کرده است. بهتر است به این واقعیت هم توجه کنند مردم ایران شایسته سفرهای خوب و آبرومند هستند و جبران زیانهای انباشته مادی دولت و بخش خصوصی با جامعهای افسرده و کم بنیه شدنی نیست. به مسئولیت اجتماعی بنگاههای بزرگ اقتصادی و در راس آن دولت برای توانمندسازی جامعه هم معمولا توجهی نمیشود. نهاد متولی گردشگری در دو جبهه لازم است نقش مسئولانه خود را ایفا کند. فرهنگسازی عمومی با بهره گیری از ظرفیتهای رسانههای تخصصی گام نخست است و دیگری ترغیب نهادها و گروههای متعددی که سالهاست منابع مالی گستردهای انباشته دارند، از بودجه عمومی تغذیه میکنند اما در خلق ارزش در جامعه دستاورد شاخصی نداشتهاند. وزارت گردشگری میتواند با ایجاد صندوق گردشگری و هیات امنایی متشکل از همه ذینفعان گردشگری، منابع مالی جدید را با مدیریتی سالم و شفاف برای توسعه هدفمند صنعت بازار سفر هدایت کند.