سخن راندن از فرهنگ تالش کاری بس دشوار است.
قوم تالش که قبل از ورود آریایی ها به ایران در این سرزمین حضور داشته و در گذشته با نام های کادوسیان، طیلسان و … وصف شده است،
«این راه را نهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت»
هر کس دیده ی نیکوپسند دارد، از تماشای این فرهنگ آمیخته و نیکو تراشیده روحش مملو از آرامی میگردد
و معنای زندگی و بهشت گمشده ی خویش را در این تفرجگاه لطیف باز می یابد.
اشعار و ترانه ها و اثار فولکوریک که بخشی از این فرهنگ است،
سرشار از زمینه های تعلیمی و پر از درون مایه های اخلاقی و معنوی است.
جنبه ی شاعرانه این آثار از نظرگاه ادبی بسیار پرمایه و پرقدرت است و جنبه ی غنایی و شور و احساس در آنها موج می زند. در این اثار فرهنگی زهد و پند و عشق و حکمت با هم در آمیخته است. در این فرهنگ نغمه های تصنعی جانی ندارد و الهام شاعرانه جای آن را گرفته است و به مذاق هر صاحبدلی خوش می نشیند. پرواز خیال در متن تمامی اساطیر شیرین تالشی انسان را به ماورای طبیعه پیوند می زند. همان جایی که به قول دکتر علی شریعتی «در آن جا به مرز عالم معنا نزدیکیم همان جایی که فلسفه از آن سخن میگوید و مذهب بدان میخواند همان جا که رسولان همه از آن جا برخاسته اند و به شهرها و آبادیها آمده اند. آن جایی که خدا حضور دارد و برای شنیدن آواز پر جبرئیل باید به زیر غرفه بلند آسمان رفت».
از نظر من فرهنگ تالشی بخش مهمی از فرهنگ ایران است که ترکیبی ملکوتی دارد و آسمان دل آدمی را آرامش وصف ناپذیری می بخشد. به عنوان نمونه صنایع دستی تالش آثار پرمعنای این فرهنگ است.