برتراندراسل در ۱۹۳۵ مقالهای نوشت با عنوان «در ستایش بطالت» In Praise of Idleness با این استدلال که اگر هرکس ۴ ساعت در روز کار کند و بقیه اوقات را به شادی بگذراند، با خانواده و حیوانات اهلیاش سرگرم باشد، نرخ بیکاری کاهش مییابد و انسان سعادتمندتر خواهد زیست.
او در ابتدای مقالهاش عبارت جالبی میآورد: “ از کودکی به ما آموخته بودند که کار فضیلت است و شیطان همیشه برای علافها کار سراغ دارد”
داستان مسافر ناپلی در دوران پیش از زمامداری موسیلینی هم شنیدنی است. در سواحل مدیترانه ۱۲ گدا که زیر افتاب دراز کشیده بودند از مسافر ناپلی میخواهند به تنبلترین انها یک لیر بدهد. مسافر دست در جیب میکند و یازده گدا به تکاپو میافتند تا ثابت کنند که از دیگری تنبلتر هستند و مسافر سکه یک لیری را به گدای دوازدهم داد که زیر افتاب لم داده بود.
ستایش از بطالت از دیدگاه این فیلسوف آرمانگرا، حاوی نکته ظریفی است و آن اینکه فضیلت کار کردن حد و اندازهای دارد. او نگاهی داشت به کارهای بسیار زیادی که در دنیا در آن مقطع انجام میشد از نگاه او صدمات عظیمی از جانب این کارها به جامعه بشری رسیده بود. منافع کار بیشتر، تولید بیشتر تنها مالکان و سرمایهداران را نونوار میکرد. او بدون اینکه فضیلت کار را زیر سووال ببرد، در پرهیز از کار افراطی با مثالها و نمونهها در این مقاله دفاع جانانهای دارد.
با ماشینهای صنعتی آن زمان، این انتظار وجود داشت تا از کمیت کاری که هر فرد انسانی باید انجام دهد کاسته شود و در عوض با افزایش کیفیت کار، وقت فراغت بیشتری برای انسانها حاصل آید تا هر کسی خواستهها و علاقمندیهای شخصی، روحی و معنوی خود را در اوقات فراغت و بیکاری پیگیری کند.
گوهر استدلال این فیلسوف آرمانگرا حالا در روزگار کرونایی دستکم از نظر شکلی نمود پیدا کرده است. پرتوهای زهرآگین کرونا منطق تولید انبوه را به چالش کشیده و طرفداران نظام نئولیبرالیزم از کابوس دوران بیبازگشت بهستوه آمدهاند.
کارفرماها امکان کار تمام وقت را ندارند چه برسد به اینکه اضافه کاری بدهند. زمان آزاد شده برای آدمها تاکنون سابقه نداشته است. این زمانهای بیصاحب، هم به دلیل محدودیتهای مادی و اجتماعی چندان صرف اوقات فراغت نمیشود. برای کشور ما که دچار تورم فرساینده است و دل و دماغ چندانی برای مردم نمانده دوران بطالت آزاردهندهتر هم میشود.
بطالتی که برتراند راسل آن را ستایش میکرد، حالا رسانههای دیجیتال و فضای مجازی میکوشند تا بر آن میدانداری کنند.
اما صورت مساله هنوز همان است که بود. بشر در چرخه نارسای کسبوکارهای آنلاین هم فریب میخورد. رندان دهر، بشر گرفتار در بطالت را در اقیانوسی کم عمق از رویدادهای جلف و بیپایه غوطه میدهند. ذهن گرفتارماندگان در تله شبکههای مجازی به مانند فنری میماند که با بمباران و فشار بیش از حد اراجیف، حالت ارتجاعی خود را از دست میدهد و تسلیم میشود. ذهن تحلیلگر و محتوای دست اول نایابتر از آن است که بتوان تصور کرد. هرچه بیشتر خمار فضای مجازی با چنین سبک و سیاقی باشی منافع پایدارتری به جیب گروههای مسلط و سلطهجو رهسپار میشود.
فضای مجازی بر بستر بطالت ناگزیر قرن حاضر ابزاری قوی برای تحمیق تودههاست. بازنگری و مراقبت ویژه لازم است.